+ صوت
در جنگ صفین لشکر معاویه نزدیک به شکست خوردن شد؛
چیزی نمانده بود که بکلی منهدم و منهزم شود. حیلهای که برای نجات خودشان
اندیشیدند، این بود که قرآنها را بر روی نیزهها کنند و بیاورند وسط میدان.
ورقههای قرآن را سر نیزه کردند، آوردند وسط میدان، با این معنا که قرآن
بین ما و شما حکم باشد. گفتند بیائید هرچه قرآن میگوید، بر طبق آن عمل
کنیم. خوب، کار عوامپسند قشنگی بود.
یک عدهای که بعدها خوارج شدند و روی
امیرالمؤمنین شمشیر کشیدند، از میان لشکر امیرالمؤمنین نگاه کردند، گفتند
این که حرف خوبی است؛ اینها که حرف بدی نمیزنند؛ میگویند بیائیم قرآن را
حکم کنیم. ببینید، اینجا فریب خوردن است؛ اینجا لغزیدن به خاطر این است که
انسان زیر پایش را نگاه نمیکند.
هیچ کس انسان را نمیبخشد اگر بلغزد، به خاطر اینکه زیر پایش را نگاه نکرده، پوست خربزه را زیر پای خودش ندیده. آنها
نگاه نکردند. آنها اگر میخواستند حقیقت را بفهمند، حقیقت جلوی چشمشان بود.
این کسی که دارد دعوت میکند و میگوید بیائید به حکمیت قرآن تن بدهیم و
رضایت بدهیم، کسی است که دارد با امام منتخبِ مفترضالطاعه میجنگد! او چطور
به قرآن معتقد است؟ امیرالمؤمنین علیبنابیطالب غیر از اینکه از نظر ما
از طرف پیغمبر منصوص و منصوب بود، اما آن کسانی هم که این را قبول نداشتند،
این مسئله را قبول داشتند که آن روز بعد از خلیفهی سوم، همهی مردم با او
بیعت کردند، خلافت او را قبول کردند؛
شد امام، شد حاکم مفترضالطاعهی
جامعهی اسلامی. هر کس با او میجنگید، روی او شمشیر میکشید، وظیفهی همهی
مسلمانها بود که با او مقابله کنند. خوب، اگر این کسی که قرآن را سر نیزه
کرده، حقیقتاً به قرآن معتقد است، قرآن میگوید که تو چرا با علی میجنگی.
اگر واقعاً به قرآن معتقد است، باید دستهایش را بالا ببرد، بگوید آقا من
نمیجنگم؛ شمشیرش را بیندازد. این را باید میدیدند، باید میفهمیدند. این
مطلب مشکلی بود؟ این معضلی بود که نشود فهمید؟ کوتاهی کردند. این میشود
بیبصیرتی.
اگر اندکی تدبر و تأمل میکردند، این حقیقت را میفهمیدند؛ چون
اینها خودشان در مدینه اصحاب امیرالمؤمنین بودند؛ دیده بودند که در قتل
عثمان، عوامل و دستیاران خود معاویه مؤثر بودند؛ آنها کمک کردند به کشته
شدن عثمان؛ در عین حال پیراهن عثمان را به عنوان خونخواهی بلند کردند. آنها
خودشان این کار را کردند، مقصر خودشان بودند، اما دنبال مقصر میگشتند.
ببینید، این بیبصیرتی ناشی از بیدقتی است؛ ناشی از نگاه نکردن است؛ ناشی
از چشم بستن بر روی یک حقیقت واضح است.